دل مایه ی ناکامی است از دیده برون باید تن جامه ی بدنامی است آغشته به خون باید از دست خردمندی، دل را به لب آمد جان چندی سر سودائی پابند جنون باید شمشیر زبان ای دل، کامت نکند حاصل در پنجه ی شیر عشق یک عمر زبون باید شب تا به سحر چون شمع، می سوزم و می گوید گر عاشق دلسوزی سوز تو فزون باید گر کشته شدن باشد پاداش گنه کاری ای بس تن بدکاران کز دار نگون باید فرخی یزدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111453