دهی بشارت کوثر گر از زبان سروشم به ترک باده حدیث تو نیست در خور گوشم از آن به عجب فتادم و زین به عذر ستادم شراب خوردم امروز به ز توبه ی دوشم فلک ز پای فکندم کجاست پیر مغان کو نهد به یک خم می منتی شگرف به دوشم به جنتم چه طمع کآن دهان و لب که تو داری نکوتر است ز شیر و شراب و شکر و نوشم حبیب کو دل و جانم به یک جراحت کاری بخر به کیش وفا کافرم اگر نفروشم تو با رقیب به شادی خوری شراب و من از غم مقیم زاویه چون خم می به جوش و خروشم به راه عقل مخوانم که حکم عشق به حکمت نهاد پنبه غفلت به گوش پند نیوشم به پاس عهدوفا رفت جاه و حشمتم از کف خوشم که دولت حسن تو ساخت خانه فروشم چرا برم بر دشمن ز دوست شکوه صفایی که لطف اوست که از کید خصم داشته گوشم صفایی جندقی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129332