دگر عشق بر جان غم پرورم زد
چو پروانه آتش به بال و پرم زد
جهان تیره گردید، گویا ز غفلت
صبا پشت پایی به خاکسترم زد
چو گل گشت دستارم آشفته بر سر
ز بس بی رخ او جنون بر سرم زد
من آن بلبل عاجز ناتوانم
که سوسن درین باغ با خنجرم زد
دل و دین و هوش مرا کرد پامال
سلیم آن سواری که بر لشکرم زد
سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۳۱
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/101291