رسید موسم پیری و وقت عجز و نیاز است چو شمع صبح، وجودم تمام سوز و گداز است سرم گرفته به دل الفت از خمیدن قامت به سجده گاه صراحی، پیاله مهر نماز است ز طول عمر نیابد کسی ز مرگ رهایی چه سود مرغ گرفتار را که رشته دراز است ز توبه کردن من، می کشان دیر مغان را نه رغبت می گلگون، نه ذوق نغمه ی ساز است دل پیاله پر از ناله همچو سینه ی کبک است دهان هر بط می بسته همچو دیده ی باز است سلیم لایق چنگ خمیده قامتم اکنون نوای گریه و زاری و پنج گاه نماز است سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100917