روزگاری شد که ما زین بخت وارون می‌تپیم همچو زخم دل گریبان چاک در خون می‌تپیم دیده عشقیم و ما را طالع نظاره نیست سال‌ها در انتظار یک شبیخون می‌تپیم موجه دریای خونابیم دور از زلف دوست بی‌قراری بین که هر ساعت دگرگون می‌تپیم دجله‌ای در هر بن مژگان ما بیکار و ما از برای قطره‌ای در کوه و هامون می‌تپیم نبض بیماریم ای دست مسیحا همتی کامشب از طغیان تب زاندازه بیرون می‌تپیم یار با ما همدم و ما از جدایی بی‌قرار همچو موج از تشنگی بر روی جیحون می‌تپیم سر این معنی فصیحی عشق به داند که ما خون فرهادیم و در شریان مجنون می‌تپیم فصیحی هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/137584