روزگار از چمن وصل توام دور افکند آن سرشکم که مرا از مژه ی حور افکند چون صبوحی زده از خانه برآمد، خورشید روشنی را ز حجاب رخ او دور افکند حسن مغرور چو شمشیر جفا کرد بلند خویش را شور جنون بر سر منصور افکند تاب سرپنجه ی اقبال سلیمان داری دست بتوانی اگر در کمر مور افکند شب که سر داد دلم آه به سیاره سلیم آتشی بود که در خانه ی زنبور افکند سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101184