زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را که به عالم ندهم عالم مدهوشی را بایدش سوخت به هر جمع سراپا چون شمع هر که از دست دهد شیوه ی خاموشی را زندگی بی تو مرا ساخت چنان از جان سیر که طلب می کنم از مرگ هم آغوشی را آن که تا دوش جگر گوشه ی ناپاکی بود دارد امروز به پاکان سر هم دوشی را وای بر حافظه ی ما که ز طفلی همگی کرده از حفظ الفبای فراموشی را فرخی گر چه گنه کار و خطاپیشه بود دارد از لطف تو امید خطاپوشی را فرخی یزدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111378