زبان که یاد دل بوالفضول می آرد سند به دعوی ملک نزول می آرد نصیب نیست مرا از شکفتگی که جهان چو غنچه ام ز گلستان ملول می آرد ز باغبان چو کسی شاخ سنبلی طلبد به صد عزیزی موی رسول می آرد ز دست مطرب مجلس چو دف کنم فریاد برای نغمه ای از بس اصول می آرد! ز کارسازی همت سلیم شکوه مکن که هرچه می کنی آن را قبول می آرد سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۵۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101114