زخم ناسورم من و از لطف مرهم شرمسار چون گل پژمرده ام از روی شبنم شرمسار بهره ای جز اشک و آه از من نصیب کس نشد حاصلم دارد مرا چون نخل ماتم شرمسار خلق را کوتاهی از خویش است و ما را از فلک عالمی شرمنده اند از ما و ما هم شرمسار کاسه ی سر را قدح کن، می ز جام خود بنوش تا به کی باشد کی از ساغر جم شرمسار تا سلیم از بی وفایی های او دم می زنم می کند آن تیغ خونریزم به یک دم شرمسار سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101421