زلف را تا بر مه رو در نقاب انداختی مردم چشم مرا در صد حجاب انداختی غوطه خوردم در سرشک خویش تا بینم تو را چون ز خورشید رخت تابی در آب انداختی سوختی دلهای مشتاقان در آتش ساقیا پیش مستان حقیقت زین کتاب انداختی روز دیگر از دهانت بوسه ی کردم سؤال گفت نادرویش واری در جواب انداختی سوختی در آب و آتش باز انسان در چمن ناله در جان نی و چنگ و رباب انداختی کوهی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/130828