زنهار الا یار دلازار خدا را در پا مفکن عهد و نگهدار وفا را ترسم که در او برتو رسد تیر گزندی آسایش خود بنگر و مشکن دل ما را یادت طرب انگیز و فراقت تعب آمیز عشقم چه خوش آمیخت به هم درد و دوا را از روی منت شرم و حیا این همه تا چند هر چند خود از روی تو شرم است حیا را زان چشم به دل نیشم و زان لعل به لب نوش جز پیش تو کشنید به هم رنج و شفا را در عین وفا ساز جفایت عجب آرم کز یک نظر اظهار کنی خشم و رضا را وه زان لب شیرین سخن تلخ ندیدم کس جمع کند چون تو به دشنام دعا را لعل تو روانبخش و دهان تو نظر تنگ با آن دو که آمیخته این بخل و سخا را گاهی به من افکن نگهی چون شود آخر سلطان بنوازد اگر از لطف گدا را با خوف و رجا رو به تو آورد صفایی مختار تویی درحق او اخذ و عطا را صفایی جندقی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129058