زنی از بزرگان سامان ری شناسند هر جا برم نام وی یکش روز تیمار خارش فزود بفرزند خود راه چالش گشود پسر سست پی بود و مادر نهاد پدرسار بر سخت و سیرش بگاد دگر روز از این بدمنش دادخواست ز هر در چپ و راست آوازه خاست شدند انجمن شهر پیرامنش نکوهش گرفتند مرد و زنش که ای بدمنش این چه بدگوهری است به مادر پسر را کجا شوهری است کجا مام گردد به فرزند جفت خدایت بگیراد از این خورد و خفت در آئین ما این کژی راست نیست تو را پاسخ روز واخواست چیست درین مرز بدکاره مردم بسی است که او را سر و کار با هر کسی است از این پس به از پیش رائی بجوی ز بیگانگان آشنائی بجوی بخندید کای نیک خواهان من مشورید دل از گناهان من همین خرزه کز اوست خوش روز من ز بالا نشیب آید ار چوز من ز شیب ار به بالا چمدای شگفت به مادر نشاید گزند و گرفت چو خارش به پشت اندر افتاد و پیش چه فرزند مردم چه فرزند خویش یغمای جندقی : دیوان اشعار : مثنویات : متفرقات : شمارهٔ ۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/125852