ز خنده آب بقا را به تشنه شور کند به زهر چشم، مگس را ز شهد دور کند شکست کار دل من ازوست، کآینه را خدا چو چشم بد از چهره ی تو دور کند! به غیر باده ی گلگون ندیده ام هرگز که جای در دل مردم کسی به زور کند! می از سفال کشیدن صلاح کار من است کدوی باده گل از ساغر بلور کند سلیم آنچه ز وضع تو با تو می گویم چو غیبتی ست که آیینه در حضور کند سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101204