ز دست ساقی، تا کی پیاله نوشیدن؟ خوش است گل زگلستان به دست خود چیدن لطیفه ی ست که در کار ناصحان از ماست چوگل شدن همه تن گوش و حرف نشنیدن کجاست ساقی مستان در انجمن، تا چند عبث نشستن و بر روی یکدگر دیدن گناه بنده خوش آید کریم مفلس را که هیچ چیز ندارد برای بخشیدن نگاه دار خدایا ز خست دزدی که ننگ مرد بود سر ز تیغ دزدیدن سلیم رنجش اغیار را مضایقه نیست ولی کسی نتواند ز دوست رنجیدن سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101629