ز ممکنات توان دید طلعت او را که یک یک آینه‌اند آن جمال نیکو را گرش مشاهده خواهی ز خویش چشم‌بپوش که او ز دیدهٔ خود بین نهان کند رورا ز خویش گم شو و آنگه خدای را میجوی که واجبست ز خود گم شدن خداجو را تهی نکرده ز هر بومشام کی شنوی شمیم دلکش آن طرهٔ سمن بو را رواست کار خدایی ز دوستدار خدا که اتصال به آن بحر باشد این جو را در آبمذهب عشق و فسانه بین و فسون میانهٔ ملل این شورش و هیاهو را مگر صغیر نداند حکایتی جز عشق که نیست جز سخن عشق بر زبان او را صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135367