ساقیا سوختم بیا بشتاب آتشم را نشان به آب شراب تا بدانند ماه سرو قد است برفکن از جمال خویش نقاب به خیال رخ تو دیده ی من می فشاند هزار چشمه گلاب از غم عارض و لب نمکین سینه پر آتش است و دل چو کباب روز و شب نیز عاشقان اسیر به خم طره ی بتاب متاب یک دو روزی است عیش گلشن و گل عیش این چند روز، هان دریاب! مطلب عشق از افسرده دلان که نجستند معرفت ز دواب تا منم عاشقانه می گویم: «سرخوشم سرخوشم به بانگ رباب» جام می ده که تا ز برگیرم باز پیرانه سر زمان شباب کز نداند به جز کرشمه ی دوست درد دل دادگان مست و خراب هیچم اسباب نی پی می و نی «أعطنی یا مسبب الأسباب» به «وفایی» بده چنان جامی که نیاید به خویش روز حساب وفایی مهابادی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131789