ساقی از آن شیشه صاف گلاب خون شده در نافه ناف گل آب لای اگر از صافی جان لازمست صافی او زان تو و ان لازمست غنچه وش این نامه دلبرگشای چشم جم از خانه دل برگشای کز خط عذرا دل وامق به است نامه گل هم سوی عاشق به است کرد خطی آن پری آخر سواد چشمه حیوانی و ظاهر سواد خضر خطی در نظر آب حیات گلشن جان وز همه باب حیات نامه گل چون بر جانباز شد بر تن بی جان در جان باز شد کاینهمه شرح ستم از ما چراست دعوی خون تو هم از ماجراست هر که شد از این رخ و قد داد خواه گو برو از خاطر خود دادخواه نرگس من کاهوی چین و خطاست جستن او آفت دین و خطاست گر پی من عاشق رهبر گرفت دامن جان برزد و ره برگرفت سنبل من شانه شمشاد یافت خاطر ازان نکهت و شم شاد یافت شانه شمشاد شد از غصه خرد کار دل از من نشد القصه خرد از لب من گر سر کامت بود تلخی غم در خور کامت بود گنجم و خونخواری مارم زیان وز همه خونریزی ما رمزی آن کی سوی غیر آیم و گنجم تهی گو دل ازین وسوسه کن جم تهی یا گذر از افسر و این ترک سر یا بکن از خنجر کین ترک سر اهلی شیرازی : سحر حلال : بخش ۲۱ - نوشتن گل جواب نامه جم را گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/105614