ستم ز نرگس مستت ستمگری آموخت جنون ز زلف سیاه تو داوری آموخت ترا خدایی آموزد ار اراده کنی به یوسف آنکه طریق پیمبری آموخت ترا به حسن ستایش کنند و زآن غافل که حسن هم ز جمال تو دلبری آموخت چه یوسفی تو که از ذوق نامه بردن ما روان دلبر کنعان کبوتری آموخت به گنجهای قناعت فرونیارد سر ز همت آنکه فسون توانگری آموخت شدیم بلبل و از بخت ما درین گلشن بهار همچو خزان کیمیاگری آموخت هزار درس نکواختری فصیحی بود در آن دیار که بختم بداختری آموخت فصیحی هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/137426