شاهدی کاهل نظر عشق جمالش دارند دل به جا باشد اگر محو مثالش دارند حسن او را همه دستی ز ارادت به دعاست نی که اندیشه ز آسیب زوالش دارند غیر مثلش که در اندیشه بود فرض محال ممکنی نیست که در حکم محالش دارند لب گشاید چو پی حل معما به سخن اهل معنی عجب از حسن مقالش دارند ناصح از عقل مگو کاین شتر از مستی عشق رفته زان کار که در قید عقالش دارند دل صفی بست به گیسوی تو چون اول عشق بیم سرگشتگی افزون ز مآلش دارند نکته دانان ره من یک تنه دانند که بست زان به تاراج دل اندیشه ز خالش دارند صفی علیشاه : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/138617