شب که بر آن آفتاب راه گرفتیم در قصب دیده نور ماه گرفتیم هر چه به بینش ز دیده دور فگندیم صد مژه دادیم و یک نگاه گرفتیم هر چه نفس سرنوشت سینه ما بود جمله به بازار برده آه گرفتیم کوکبه یوسفی رسید ز کنعان فال مراد از نشاط چاه گرفتیم دیده ما ریخت خون عافیت ما ما دیت از اشک بی‌گناه گرفتیم قیمت فریاد و ناله چون نشناسیم ملک وفا را بدین سپاه گرفتیم به ز فصیحی نسوختیم کسی را کام دل برق ازین گیاه گرفتیم فصیحی هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/137592