شمعم و پیوسته در رگهای جانم آتش است در دهانم موج آب و بر زبانم آتش است ظالمان از بی کسی ویرانه ام را سوختند جغدم از بی خان و مانی آشیانم آتش است بلبلم اما مقام دلنشینم گلخن است سبزه ام خاکستر است و بوستانم آتش است از سر کوی بتان رخت سفر تا بسته ام محمل من گرد باد و کاروانم آتش است ای که با من می کنی سودا به خود اندیشه کن در بساطم دود آه و بر دکانم آتش است صحبت من بی می و بی مطرب امشب در گرفت خانه روشن می کنم تا میهمانم آتش است نیست دلسوزی به ملک سینه من غیر داغ سیدا امروز یار مهربانم آتش است سیدای نسفی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/134315