شکسته خاطرم و رغبت نشاطم نیست دماغ صحبت و سودای اختلاطم نیست زنم بر آتش و از سوختن نیندیشم به کار خویش چو پروانه احتیاطم نیست کشم برون ز جهان انتظار راهروان غبار قافله ام، کار در رباطم نیست رهی نمود به صحرای حشر، عشق مرا که همچو سیل گذر بر پل صراطم نیست ز عیب خویش چو طاووس چون شوم غافل؟ درین چمن که جز آیینه در بساطم نیست چه طالع است درین بوستان سلیم مرا که زعفران شدم و رنگی از نشاطم نیست سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101033