صبا به تهنیت پیر می فروش آمد که موسم گل و نسرین و ناز و نوش آمد در جواب او چو دیگ قلیه برنجم سحر به جوش آمد دل رمیده من ساعتی به هوش آمد ز شوق نان تنک بین که مرغ بریان باز به روی آتش سوزنده در خروش آمد مرا ز دختر گیپا تعجبی است به دل که با وجود دل پر چرا خموش آمد به پنج اشکنه قانع شو و غنیمت دار ز دیگ کله مرا دوش این به گوش آمد رسید نان تنک، مژده بخش بریان را که ناامید نباشی که سترپوش آمد ز یمن دولت میمون مطبخی بودست که خوان اطعمه دوشینه ام به دوش آمد دل شکسته صوفی ز اشتیاق طعام غلام حلقه به گوشان نان فروش آمد صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه : بخش ۱۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/139552