صفایی مگر ز نو نگاری دگر گرفت که پیرانه سر دگر جوانی ز سر گرفت بدین رای و رو ترا که یارد ملک شمرد بدین خلق و خو ترا که تاند بشر گرفت تو با این وفا و مهر دل و دیده اش نبود به مهر آن بی وفا که دل ز مهر تو برگرفت زبان کوکش از بیان شکر ریزد از دهان خجل آنکه از عمی رخت را قمر گرفت به زلف ورخت مباح که مالم هبا شمرد به چشم و لبت حلال که خونم هدر گرفت صفایی زیان نکرد به سودای عشق تو دلی داد و از غمت دو عالم جگر گرفت صفایی جندقی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129168