عاشقانیم، به ما طعنه ی دیگر خود نیست گر بود دامن ما پاره، ولی تر خود نیست نتوانیم ز انصاف گذشت ای زاهد سبحه هرچند عزیز است، چو ساغر خود نیست همره نامه فرستم دل خود را سویش خون او سرختر از خون کبوتر خود نیست تنگدستان محبت ز کجا، زر ز کجا سر و جان در ره یار است ولی زر خود نیست ز آشنایان تو ای آب بقا در عالم خبر از خضر نداریم [و] سکندر خود نیست وصل معشوق کسی را چو دهد دست سلیم چه زیان است در اسلام، برادر خود نیست سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101089