عمریست که در هجران میسوزم و میسازم با این غم بی پایان میسوزم و میسازم در بزم فراق ای دوست شب تا بسحر دایم چون شمع سرشک افشان میسوزم و میسازم بی روی تو شد عالم زندان بلا بر من با محنت ا ین زندان میسوزم و میسازم پویای ره کویت جویای گل رویت با خار در این بستان میسوزم و میسازم حرمان وصال تو آتش زده بر جانم با آتش این حرمان میسوزم و میسازم از طعن رقیب آذر دارم بجگر‌اما با سرزنش عدوان میسوزم و میسازم مانند صغیر از دل آهم شرر انگیزد با این نفس سوزان میسوزم و میسازم صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135686