غبار سرمه تا در خانه چشمش وطن دارد سیاهی پرده از ساز تغافل در بدن دارد نسیم طره پر پیچ و تاب عنبراسایش به دست قاصد باد صبا مشک ختن دارد هزاران باغ گلشن در غبار مقدمش ندهم که نقش خاک پایش آب و رنگ صد چمن دارد دهان غنچه اش چون حقه سربسته می بینم که هنگام تکلم لعل او در عدن دارد به تخت حسن و تاج دلبری سلطان خوبان است به یغمای دل من لشکر ناز و فتن دارد ز سحر نرگس جادوی او باید حذر کردن چنان هاروت صد افتاده در چاه ذقن دارد! خوشم از نکهت زلف کج شبرنگ پرچینش دماغم کی هوای سوسن و میل سمن دارد؟! مرا فریاد و افغان کی رسد در گوش او طغرل که در هر سو هزاران دادخواهی همچو من دارد؟! طغرل احراری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/119796