غرقیم در محیط غم ای کشتی نجات ما را بکش ز ورطه حیرت بساحلات از جرم اوفتاده نپرسد که مدد آنکس که قادر است بتبدیل سیئآت افعال بد زماست تو دانی و ما و لیک مقدر ما نبود فرار از مقدرات ما را بگیر دست که هرگز نداده در مانده را نجات بشرط محسنات افتادگان ورطه نقص و نوائبیم ای دست ما و دامن عفوت بنائبات هر کس بمامنی ز حوادث برد پناه مائیم و آستان امانت ز حادثات روزی که مشکلی و گشاینده نبود بودی و بود دست تو حلال مشکلات چشم امید بر کرم حیدر است و بس آندم که راه چاره شود تنگ ز جهات افکن بمرحمت نظر ایشاه ذوالکرم بر بنده که بر تو گریز ز سانحات دستی کز افتقار برؤیت شود دراز بروی بده ز خرمن اقبال خود زکات آن جرمها که تفرقه آورد در خیال بر ما یکی ببخش تویا جامع‌الشتات از ما شکستگی است روا ورنه بر فقیر باشد عنایت تو ز توضیح واضحات گر مجرمیم بنده شاه ولایتیم بر ما ببخش ای بعطای تو مسئلات آنجا که لطف شامل طبع کریم تست بر مخطی و مصیبت ز رحمت رسد برات کی بودمان زبود و زنا بود مان خبر ما بنده ذلیل و تو سلطان ذو صفات از اهتمام تست کمالات نفس و عقل ای عقل در صفات و کمال تو محو و مات روزی که موج خیز شود بحر باز خواست و ز خوب ریزد آب ز رخسار کائنات آب مرا مریز به آنان که تشنه لب دادند جان براه تو در پهلوی فرات صفی علیشاه : دیوان اشعار : قصاید : شمارهٔ ۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/138651