فریاد ز حسنِ شوخ بقال وان خط ّ سیاه و چهره ی آل دل ز آتش آن جمال پر نور پر آبله شد چو تفت انگور از داغ نو و کهن دل ریش پُر گشت چو دخل آن جفا کیش سنگ من و او چو اهل فرهنگ شد حلقه به گوش آن دل سنگ خون جگرم به این فسانه خورد آن خط سبز هِندُوانه ارزان باشد به نقد صد جان بوییدن سیب آن زنخدان خط سبزش ز نُور سُوره است در دیده چو توتیای غوره است وحیدالزمان قزوینی : شهرآشوب کوچک : بخش ۸ - صفت بقّال گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/126922