فلک زینب شد آخر بی برادر ز جفایت درین ماتم زد اندر نیل معجر ز جفایت به نی رفتش سر پاک ز جفایت به خون آغشته پیکر خفته بر خاک ز جفایت نگون افتاد بر خاک آسمانم ز جفایت به خون زد دست و پا جان جهانم ز جفایت شهیدان بی کفن افتاده در خون ز جفایت گلستان کرده از خون روی هامون ز جفایت یکی را لاله زار از خون کنار است ز جفایت یکی را دامن از خون لاله زار است ز جفایت تن قومی تپان در لجهٔ خون ز جفایت سر خیلی ز نوک نی به گردون ز جفایت یکی را سینه طبل افغان ترانه ز جفایت یکی را اشک در دامن روانه ز جفایت یکی را خون و خنجر جام و باده ز جفایت چو مستان به خاک ره فتاده ز جفایت یکی را غم ره آورد و ره انجام ز جفایت بسیج اندیش یثرب از ره شام ز جفایت یکی را بالش از خون بستر ازخاک ز جفایت یکی را معجر از کف چادر از خاک ز جفایت یکی را دامن هامون قرار است ز جفایت یکی بر ناقه عریان سوار است ز جفایت یکی را ز آتش جان دست بر دل ز جفایت یکی را ز آب مژگان پای در گل ز جفایت نه تنها شد صفایی نوحه پرداز ز جفایت درین ماتم دو عالم گشته انباز ز جفایت نبی رفتش سر پاک ز جفایت به خون آغشته پیکر خفته برخاک ز جفایت صفایی جندقی : دیوان اشعار : نوحه‌ها : شمارهٔ ۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129670