لعل یار ار نبود لعل مذاب از چه بودش خواص باده ی ناب لعل ماند به لعل نوشین لیک پیش او لعل را نماند آب وقت آن خوش کزین پیاله ی نوش خود گناهی نکرد و خورد شراب گر از این جام جرعه ای بچشد اوفتد چشم محتسب به حساب ترک چشمت چرا به دل مایل گرنه مست است و برده بوی کباب عشق گو بر دلم سپاه مکش که زیانت رسد ز ملک خراب جز تو کز تاب طره و تب تن و جان را فزوده ای تب و تاب نور کی صدمه می برد ز منیر موی کی لطمه می خورد ز طناب آنچه من دیدم از عقوبت عشق کبک کی دیده در شکنج عقاب در غمت روز و شب صفایی را سینه بر آتش است و دیده پر آب صفایی جندقی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129096