مؤید ای فلکت دایه وار پرورده به زیر سایه دیوار نابرآورده ز آفتاب و ز مهتاب کرد جامه تو بروز سرخ و سپید و شب سیه چرده رمه رمه بز و بزغاله کبود و سیاه بمرغزار فرو دین بر تو پرورده بشاهنامه ناگفته برز خامه تو دو صد هزار سوار است نقش ناکرده بمطبخ هوس و فکرت تو بی ورزش هزار بره ناپخته هست ناخورده گمان برم که بزراقی و بجلدگری ز کلک سنگ و گهر را تراش و بشکرده تراش کرده بود آرزوی زر دو هزار درست و نیمه برون از قراضه و خرده شبی بخفتی از غایت تنعم و ناز بهفت بستر بر پشت گاو گسترده بدرد خاست کمرگاه و پشتت از پیری که بستر زبرین بوی بود آغرده بخواب درهم از آنروی بر خیال و امید زری خریدی بر جای باش ده مرده بموری زر تو مرغکی برون آمد سرش بلعلی همچون عروس در پرده دو . . . ایه کرد و بلغده شد و هم اندر حال شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده ز خواب جستی و گفتی زهی مبارک زر که خمره خمره ازو می کشند بر غرده هجات گفتم کز کاهلی و دون کاری سیه گلیمی چون هندوان نو برده غلام کنجد کاکی و قبسهای تنگ رهی بچهره جانانی و لب کرده چو چیزکی بکف آری بپوش و بستر کن کفن سپید کن ای زشت زنده و مرده ز روی طیبت گفتم بزرگواری کن جواب گوی بطیبت مشو دل آزرده سوزنی سمرقندی : دیوان اشعار : هزلیات : قصاید : شمارهٔ ۴۷ - در هجو مؤید گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/132354