ما راه فغان بر دل ناشاد گرفتیم چون سرمه، سر راه به فریاد گرفتیم ما جوهر خود از نظر خلق نهفتن تعلیم ز آیینه ی فولاد گرفتیم ز آشفتگی طره ی مقصود خبر داد هر فال که از شانه ی شمشاد گرفتیم خواهیم به سرچشمه ی مقصود رسیدن از خضر سراغی که نمی داد، گرفتیم بیهوش تریم از همه کس، زان که درین بزم پیمانه ی خود هرکه به ما داد، گرفتیم گر نامه و قاصد نفرستیم عجب نیست این را ز فراموشی او یاد گرفتیم نه دام، سلیم و نه قفس بود به عالم آن روز که ما دامن صیاد گرفتیم سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101563