ما را بجز از روی تو منظور نظر نیست ما را بجر از کوی تو مأوای دگر نیست از جور رقیبان ز رهت روی نتابم من وصل تو میجویم و خوفم ز خطر نیست قدر رخ خوب تو نداند همه چشمی هر بی سر و پایی به جهان اهل نظر نیست گو خون جگر نوش کن و خاک بسر ریز آنرا که ز دیدار تواش شوق بسر نیست گر عشق نداری بر کس قدر نداری قدری نبود آن شجری را که ثمر نیست گر دست ز افتاده بگیری هنر آنست ور نه زدن پای به افتاده هنر نیست ما بوسه نخواهیم جز از لعل لب یار آری مگسانرا هوس الا بشکر نیست جانا ز صغیر ار نکنی یاد چه تدبیر شاهی و تو را جانب درویش گذر نیست صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135487