مرا دل ترک داد و کرد میل آن مه دلکش که دارد میل بالا شعله چون می خیزد از آتش پر از پیکان حسرت چون نگردد سینه چاکم که من محروم و جا در پهلوی او می کند ترکش بتندی محتسب در جام می منگر که می ترسم ز عکس تیره ات گردد مکدر باده بیغش جهان جای مکافاتست ممکن نیست نستاند دل پرخون بجای جام پر می ساقی مهوش غم و درد و بلا و محنت و اندوه و رسوایی همیشه عاشقان یک جهت را هست این هر شش مگو از نوش راحت هیچ شهدی نیست شیرین تر ز ذوق زهر محنت هم مشو غافل گهی می چش فضولی هیچ راحت بی مشقت نیست در عالم بباید ساختن با هر چه باشد خوش اگر ناخوش فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116924