مطرب این مجلس امشب راه دل ها می زند چنگ بر طنبور و ناخن بر دل ما می زند این که در دیر مغان منصور جا دارد بس است از چه دیگر پیش مستان حرف بیجا می زند کوهکن در عاشقی زد تیشه ی خود را به سر من دل دیوانه ای دارم که بر پا می زند در نظر کی آیدش یک قطره ی آب گهر؟ چون شناور آنکه پشت پا به دریا می زند در رکاب آن سوار مست می خواهد دود سرو، دامن ورنه از بهر چه بالا می زند از غبار دیده ی یعقوب، هر ساعت سلیم مشت خاکی رشک بر چشم زلیخا می زند سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101327