منکه دردی کش آن مغبچه خمارم جام جم کهنه سفال در او پندارم بزم او حلقه جمعیت مخصوصان است منکه مردودم و آشفته نباشد یارم چو کشم جانب رندان سبوی باده بدوش طعن زاهد شنوم لیک به خویشش نارم پشت از بار جفای فلکم گشته نگون دوش زیر سبوی بزم مهی انگارم زاهدا کفر خود و دین تو دیدم نشوم راضی ار پهلوی تسبیح نهی زنارم شیخ شهرم چو دهد توبه ز می نیست ولیک پیر دیر ار شنود کار جز استغفارم گر چه آئین فلک شیوه ناهمواریست فانیا زو ستم و ظلم رسد هموارم امیرعلیشیر نوایی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۲۴۴ - تتبع خواجه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/120269