من عاشق آن سنگدل تنگ دهانم دل بسته آن پسته ی شیرین فلانم خواهم که برش بر بر چون سیم بسایم خواهم که لبش بر لب شیرین برسانم آیا بود آن روز که در مجلس شادی بنشینم و در صحبت خویشش بنشانم گه بوسه دهم بر لب شیرین چو قندش گه کام دل از پسته ی تنگش بستانم گر کفر دو زلفش ببرد دنیی و دینم ور غمزه ی شوخش بستاند دل و جانم من ترک چنان ترک پری چهره نگویم همچون سر و زر در قدمش جان بفشانم فریاد که چون حیدر ازین داغ جگر سوز از هفت فلک می گذرد آه و فغانم حیدر شیرازی : دیوان مونس الارواح : غزلیات : شمارهٔ ۳۱ - و له ایضا گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/110163