من نخواهم بکسی زهد و ریا بفروشم گو همه خلق بدانند که می‌مینوشم واعظ بیهده‌ام وعظ مفرما که بود در بر پیر مغان رهن کلامی گوشم دستبرد غم عشق تو بنازم ای دوست که ببرداست ز تن طاقت و از سر هوشم گر نه از بهر نثار قدمت بود سرم زیر این بار گران هیچ نرفتی دوشم پای تا سر همه در ذکر گل روی توام گرچه لب دوخته و غنچه صفت خاموشم با کسی انس نگیرد دلم از خلق جهان جز خیالت که مصور شده در آغوشم چونکه غمگینی من باعث خرسندی تست روز و شب در پی غمگینی خود میکوشم هر زمان روی تو را مینگرم همچو صغیر دیده یکبارگی از هر دو جهان میپوشم صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135698