من که در گوشه کاشانه دلی خوش دارم پادشاهم دل خویش از چه مشوش دارم یک طرف نغمه ی نی، یک طرف آوازه ی دف یک طرف دیده به روی بت مهوش دارم خلوت دل به خیال رخ و زلف دلبر هم چو بتخانه ی چین جای منقش دارم داغم ازحلقه زلف تو به رویت شب و روز که نسوزم چه کنم؟ نعل در آتش دارم مطرب خوش نفس و ساقی گل رخ می ناب چشم بد دور، عجب مجلس بی غش دارم بنده ی سرو وفادار، منم در عالم چه کنم جان وفا، روح وفاکش دارم هر کجا پای «وفایی» است سر آن جا بنهم این قدر مردم دیوانه نیم، هش دارم وفایی مهابادی : دیوان فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131836