می بی منت اگر میل کنی، حیرانی ست جامه ی مفت اگر می طلبی، عریانی ست قصه ی افسر کیخسرو و تاج جمشید به سر خاک نشینان که مرصع خوانی ست آشنایی همه جا از ره نسبت خیزد مست را دوستی ابر ز تر دامانی ست با چنین کوتهی عمر، بیان نتوان کرد قصه ی طول امل را، که سخن طولانی ست می دوند از پس و پیشم به تماشا خلقی عشق را شور جنون، کوکبه ی سلطانی ست در تمنای سجود در او کاسته ام چون هلال آنچه ز من مانده به جا، پیشانی ست نتوان گفت می کوثر و آب زمزم شرح کیفیت لعل لب او وجدانی ست چشم مستی که ربوده ست ز سر هوش مرا شیر از نسبت او در پی آهوبانی ست چاره ی زخم دلم مرهم عیسی نکند خنجری نیست مرا چاک جگر، مژگانی ست صحبت عشق و جنون گرم چو گردید سلیم کشتی حوصله از شبنم می طوفانی ست سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101014