می دهد نیکو نشان کاخی مکان فتنه را محو می باید نمود این آشیان فتنه را صورت ولکان به خود بگرفته قصری با شکوه خون کند خاموش این آتش فشان فتنه را از قوام و بستگانش دیپلم باید گرفت در خیانت داد هر کس امتحان فتنه را گو به فامیل خیانت چشم خود را باز کن هر که می خواهد شناسد دودمان فتنه را بهر محو فارس تازی تا به کی تازی فرس باز کش ای فارس سر کش عنان فتنه را سینه ی احرار شد آماج تیر ارتجاع تا نمودی زینت بازو کمان فتنه را آه اگر با این هیاهو باز نشناسیم ما یکه تاز مفسدت جو، قهرمان فتنه را فرخی یزدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111366