نامه ای قاصد اگر آورد از دلبر ما زر چه باشد به نثار قدم او سر ما روزگاری است که هیچم خبری ازخود نیست که نه دلبر بر ما باشد و نه دل بر ما من که عاجز شدم از نامه نوشتن بر دوست شسته شد بسکه خط از گریه چشم تر ما هر شب از بس ز غم زلف سیاهش گریم سرخ اطلس شده از خون جگر بستر ما روز و شب با غم عشق رخ اوخرسندم پرورش کرده به غم چون دل غم پرور ما ناامید این قدر از بختم و مأیوس از یار که گر آید به برم می نشود باور ما سوزم از آتش هجران و بلنداقبالم گر به سویش ببرد باد ز خاکستر ما بلند اقبال : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/130965