نهاد پیر مغان بر کفت چو باده صاف به عذر توبه دگر خویشرا مدار معاف ز چاک پیرهنم دوختن چه سود ایدل مرا که گشته ز تیغ فراق سینه شکاف شکست قلب همه اهل عشق مژگانت ازان سبب که صف آراسته چون اهل مصاف به درس عشق در آ صوفیا چو مطلوبت نگشت فتح ز مفتاح و کشف از کشاف تمام دفتر آداب عشق یک حرف است سخن دراز کشید از نزاع اهل خلاف مرا رضای تو و دیر به ز کعبه و زهد که گفته اند که بالای طاعتست انصاف طریق بیخودی از فانی و خودی از شیخ که این زلا همه گه نکته راند آن از لاف امیرعلیشیر نوایی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۲۰۸ - در طریق مخدوم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/120233