نه می به جام و نه معشوق در کنار، چه حظ اگر چنین گذرد دور روزگار چه حظ نه سیر دشت و نه گلگشت باغ، حیرانم که همچو مرغ قفس داری از بهار چه حظ ترا که نیست نصیبی ز بی قراری شوق چو نقش پا به سر راه انتظار چه حظ بنوش باده و امیدوار رحمت باش به حشر بی گنه از لطف کردگار چه حظ به حیرتم که چه گویم اگر کسی پرسد سلیم کرده ای از دور روزگار چه حظ سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101481