نیست ممکن جرعه ی آبی نباشد با نصیب تشنگان یاخضر می گویند و عارف یانصیب بر سر یک خوان، جهانی روزی خود می خورد می برند از شربت آبی همه اعضا نصیب هر کسی را روزی از جایی مقرر کرده اند قطره ی آبی صدف را نیست از دریا نصیب خار و خس را اختیاری بر سر سیلاب نیست می روم سرگشته و حیران، برد هر جا نصیب گردن مینا و ساق ساقی و ران شکار نعمتی باشد، شود این هر سه چون یک جا نصیب شکوه ی آوارگی ما را سلیم از عشق نیست از ازل ما را غریبی بود چون عنقا نصیب سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100844