هر شب از یاد زلف و طره ی یار پر بود بسترم ز عقرب و مار دل ز مژگان و سینه ام ز ابروی همه شمشیر بار و پیکان زار زیر و بالا بلند و پست نگر خال و خطش قرین زلف و عذار خال مشکین و چهر گلشن سیر زلف پرتاب و خط سوسن سار سر موری فتاده در برگل دم ماری نهاده بر سر خار یا خلیلی طپیده در آتش یا کلیمی گرفته در کف مار هندویی دست بسته با زنجیر و آفتابی نشسته در زنجار چهر او بین اگر ندیدستی آتش سرد و آب آتشبار لب و دندان او مگو به مثل در خندان و لعل شکر خوار نقل شور و شراب شیرین است امتحان را چشیده ام صد بار تا صفایی اسیر عشق نشد نشد از بخت خویش برخوردار صفایی جندقی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129276