هر که او دیده چهره یارم می کد رحم بر دل زارم در جواب او آن چنان من زگشنگی زارم که به جان گرده را خریدارم گفت نان ز آتش فراق کباب در تف و تاب رو به دیوارم گشت خلقی فراقت ای بریان گفت از آن روی بر سر دارم نان و بریان خوش است و کنگر ماس گل به آن خار آرزو دارم بره ای گر نباشد اندر پیش هرگز او را ز شام نشمارم جوع را چون نهان کنم در دل چون گواهند هر دو رخسارم صوفیا گر نمی کنی باور فهم کن شمه ای ز گفتارم صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه : بخش ۱۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/139556