هزار حیف که دوران خط یار گذشت شکست رنگ گل و حسن نوبهار گذشت چنان سیاهی خط تنگ کرد دایره را که حسن، همچو نسیم از بنفشه زار گذشت حذر ز سایه مژگان خویشتن می کرد ز جوش خط چه بر آن آتشین عذار گذشت تو وعده می دهی و حسن بر جناح سفر تو روز می گذرانی و روزگار گذشت گهر به چشم صدف در کمین ریختن است مگر حدیثی ازان در شاهوار گذشت؟ در آتشم چون گل از برگ خود، خوشا سر دار که نوبهار و خزانش به یک قرار گذشت غبار خاطر ازین بیشتر نمی باشد که از خرابه من سیل باوقار گذشت چه سود لوح مزارم ز خشت خم کردن؟ مرا که عمر به خمیازه و خمار گذشت ز روزگار جوانی خبر چه می پرسی؟ چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت یکی است مرتبه صدر و آستان پیشش کسی که همچو تو صائب ز اعتبار گذشت صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/54025