همین بس است ز آزادگی نشانه ما که زیر بار فلک هم نرفته شانه ی ما ز دست حادثه پامال شد به صد خواری هر آن سری که نشد خاک آستانه ی ما میان این همه مرغان بسته پر ماییم که داده جور تو بر باد آشیانه ی ما هزار عقده ی چین را یک انقلاب گشود ولی به چین دو زلفت شکست شانه ی ما اگر میان دو همسایه کشمکش نشود رود به نام گرو، بی قباله خانه ی ما به کنج دل ز غم دوست گنج ها داریم تهی مباد از این گنج ها خزانه ی ما در این وکیل و وزیر ای خدا اثر نکند فغان صبحدم و ناله ی شبانه ی ما برای محو تو ای کشور خراب بس است همین نفاق که افتاده در میانه ی ما فرخی یزدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111373